ساموئل بکت را بیشتر بشناسیم
آذر ۱۱, ۱۳۹۸
ارسال شده توسط admin
3.05k بازدید
ساموئل بکت را بیشتر بشناسیم
در این مقاله از آناناب برخی از آثار برجسته نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات، ساموئل بکت بررسی میشود. ممکن است در بررسی برخی از کتابهای بکت بخشهای اصلی و یا ایده کلی کتاب فاش شود بنابراین اگر کتابهای بکت را هنوز نخواندهاید و یا روی افشای مطالب حساس هستید از مطالعه این مطلب خودداری کنید و خواندن آن را به بعد از مطالعه کتابهای او موکول کنید، هرچند میتوانید از این مطلب و نکات پیرامون آن برای فهم بهتر کتابها و فلسفه ساموئل بکت استفاده کنید.
بکت در کشور ایران نویسنده شناختهشده و مشهوری است و بسیاری از کارهایش نیز ترجمه شده است. بیشتر کتاب های بکت را در فهرست صد کتاب برتر تاریخ نیز میتوانید مشاهده کنید. برخی از کتابهای بکت که ترجمه شدهاند عبارتند از:
۱- فسهها
۲- دست آخر
۳- مالوی
۴- مالوی میمیرد
۵- ننامیدنی (نام ناپذیر)
۶- ما ابرها
۷- متنهایی برای هیچ
۸- در انتظار گودو
۹- دوازده قطعه کوتاه
۱۰- عشق اول و دیگر نوشتهها
۱۱- وات
۱۲- آخر بازی
در ابتدا لازم است ارتباط ساموئل بکت نویسنده بزرگ ایرلندی و بازی کریکت بهتر شناخته شود. ساموئل بکت در دوران دانشجویی در کالج ترینیتی دوبلین بازیکن خوبی بود.
حتی در کتاب ویزدن (wisden) هم نام ساموئل بکت درج شده است، کتاب مقدس کریکتبازها. تنها برنده نوبل که این افتخار را دارد. یک بار در اواسط دهه ۶۰ ساموئل بکت از پاریس به لندن رفت تا بازی انگلیس و استرالیا را ببیند.
بعدازظهر آفتابی تابستان بود و آسمان آبی و زمین کریکت سبز و باشکوه ورزشگاه. یکی از دوستانش به او گفت: چه روز خوبی است، از آن روزهاست که آدم خوشحال است که زنده است. ساموئل بکت خیلی خشک جواب داد: «نه دیگه، من اینقدر هم اغراق نمیکنم.»
این ماجرا به زیبایی دو جنبه ساموئل بکت را به تصویر میکشد. دیدگاه تیره و تار معروفش درباره زندگی و حس طنز زهرآگینش. به قول هوراس والپول اگر دنیا برای آنها که فکر میکنند کمدی باشد و برای آنها که احساس میکنند تراژدی باشد، کتاب «در انتظار گودو» زیر عنوان مناسبی داره: تراژدی کمدی.
در تصاویر نمایشی و نثر نوشتههایش، بکت به این زیبایی مضاعف رسید که رنج انسان را با طنز تلخ و کمدی سیاه هدف بگیرد.
شاید خیلی تصادفی به نظر بیاید که این مشهورترین درامنویس ویرانی که آثارش پر از تصاویر کتاب مقدس است، در روز تسلیم مسیح زاده شد. ساموئل بارکلی بکت – Samuel Barclay Beckett – در جمعه نیک به دنیا آمد در سیزده آوریل ۱۹۰۶ در روستای فاکس فراک. در ۸ مایلی جنوب دوبلین.
به مدرسه سلطنتی پرتورا رفت که الان در ایرلند شمالی است. پرورشگاه یک نمایشنامه نویس دیگر یعنی اسکار وایلد. در درس و ورزش عالی بود از کالج ترینیتی دوبلین در ۱۹۲۷ فارغالتحصیل و چون شاگرد اول شد و مدال صلا گرفت. انگار سرنوشتش یک کار دانشگاهی درخشان بود.
در اکتبر ۱۹۲۸ برای یک بورسیه دو ساله به پاریس رفت. در موسسه مشهور École Normale Supérieure – مدرسه عالی نرمال. ورودش به صحنه ادبی پاریس اثر عمیقی روی این ایرلندی جوان گذاشت.
وارد حلقه دوستداران یک حلقه بزرگ نویسنده بزرگ دیگر شد: خالق اولیس که در سال ۱۹۲۲ منتشر شده بود. در ۱۹۲۹ ساموئل بکت اولین مقاله انتقادی خود را درباره اثر ناتمام جیمز جویس منتشر کرد که بعدها شبزندهداری فینگنها نام گرفت.
در بازگشت به دوبلین از درس دادن در کالج ترینیتی راضی نبود و کمی بعد از یک سال استعفا به همه گفت کارش را رها کرد چون نمیتواند چیزی را به دیگران درس بدهد که خودش نمیداند.
اینجا بود که تصمیم گرفت نویسند و مقالهنویس شود. ۱۹۳۱ یک کتاب نقد کوتاه درباره نویسنده بزرگ فرانسوی یعنی پروست نوشت.تشخیص داد که پروست یک فیلسوف است و رمان بلندش – در جستجوی زمان از دست رفته – اساسا پژوهشی درباره معنای زندگی است. معنایی که در نظر پروست در خلق و ستایش از هنر بود و بکت هم با او موافق بود.
با وجود درخشش این مقاله ساموئل بکت برای جا انداختن خودش در دنیای ادبیات خیلی به در بسته خورد. بازتابی از پی رنگ شکست که در آثارش غالب است. نتوانست اولین تلاشش برای نوشتن رمان را منتشر کند: «از رویای زیبایی تا زنان معمولی».
هرچند عمده آن به صورت یک مجموعه داستان کوتاه به نام «بیشتر سیخونک تا اردنگی» بازنویسی شد که در سال ۱۹۳۴ منتشر شد. سال بعد کتاب شعر نازکی نوشت: «استخوانهای اکو و دیگر تهنشینها.» مثل بقیه آثار این دوره پر از بدبینی و فضل فروشی بود. «مورفی» در ۱۹۳۶ در لندن تمام شد. این کمدی عقاید احتمالا آسانترین و غیرتجربیترین کار کامل بکت است. ولی این هم باعث نشد کتاب برای نشر چهل و دو بار رد نشود. قبل از اینکه نهایتا در ۱۹۳۸ منتشر شود.
ساموئل بکت مدتها از حملههای وحشت، اضطراب و افسردگی اغلب با علایم جسمی وحشتناک رنج میبرد. اوایل دهه ۱۹۳۰ به لندن رفت که زیر نظر روانکاو مشهور ویلفرید بایرن روانکاوی شود. علاقهاش به روانشناسی و روانپزشکی مدام در صحنههای تیمارستان در رمان مورفی ظاهر شد و همچنین در رمان «وات» که طی جنگ جهانی دوم در اختفا در روستایی در فرانسه نوشته شد.
تجربه شخصیاش از روانکاوی در کار بعدی او خودش را نشان داد که بیشتر آن یک جور تک گویی بود که گوینده با نوعی هذیان برای شنونده ناپیدا وراجی میکند. بسیار شبیه روانکاوی! هرچند کارهای بکت ارجاعات مشخصی ندارد و به جنگ جهانی دوم یا وقایع تاریخی دیگر اشاره نمیکند اما شکی نیست که ضربههای تاریخی حسابی تصورش را خورده و ساییده بود.
منزجر از رفتاری که نازیها با دوستان یهودیاش کردند بکت عمدا به عنوان خبرچین، فعالانه وارد جنبش مقاومت در پاریس شد. تجربهاش از جنگ و ویرانیهایی که در فرانسه به چشم دید مسیر کارش را از اساس عوض کرد.
در سفری به دوبلین در ۱۹۴۶ الهامی از رسالت ادبی به او دست داد که کارهای فخرفروشانه دهه ۳۰ با بیان سوم شخص و دانای کل را از نثر گزیده گو، حیرت زده و اول شخص دوران بلوغش جدا میکند.
برخلاف کارهای اولش که تاثیر جویس را با بازی واژهها و تراکم تصاویر آثار ادبی دیگه نشان میدهد، کارهای بعد از جنگش کمتر شعار میدهد و نادانی و رخوت و شکست را تبدیل به مشغله ذهنی اصلی میکند. این تغییر مسیر با تصمیم نوشتن به زبان فرانسه همراه شد: بین ۱۹۴۶ و ۱۹۵۰ دیوانهوار نوشت. شامل بیشتر آثاری که بکت امروز به خاطرش مشهور است. در انتظار گودو و سه گانه مشهورش: مالوی، مالوی می میرد و نامناپدیر.
در انتظار گودو بین اکتبر ۱۹۴۸ و ژانویه ۱۹۴۹ نوشته شد و هدف از دید ساموئل بکت فرار از کار سختتر تولید نثر انشایی بود. نهایتا در تماشاخانه کوچک پیشرو در پاریس در ژانویه سال ۱۹۵۳ روی پرده رفت. پیروزی بزرگش بحثهای بینالمللی راه انداخت و علاقه عمومی ایجاد کرد. «صحنه خالی به جز یک درخت و یک صخره. دو شخصیت گفت و گویی بی عاقبتی را پیش میبرند. و سر جاده منتظر کسی هستند که نمیآید.» نمایشنامه بکت باعث سردرگمی و جبهه گیری شد. وقتی نسخه انگلیسی در سال ۱۹۵۵ به لندن رسید با تمسخر و هو کردن همراه شد. ولی در انتظار گودو تبدیل شد به رسوایی موفق. احتمالا تأثیرگذارترین نمایشنامه تمام قرن بیستم است.
گودو تصویری تیره از زندگی بشر است. توام با کلی ادا و اطوار و دلقک بازی و کمدی روح. کنش یا بیکنشی در نمایش انگار طرح شرایط وجودی و جهانی انسان است. یکی از شخصیتها میگویند: ولی اینجا و در این لحظه از زمان همه بشریت «ما» هستند چه بخواهیم و چه نخواهیم. منتقدان پرسیدن نیامدن گودو آیا به معنی غیبت خداست یا این نمایش دارد اجساس آرزو به دل بودن یا ناتمام بودن زندگی را بیان میکند.
بالاخره بسیاری از آدمها در حال و هوای انتظار و رو به آینده زندگی میکنند. «وقتی شغل مناسب یا خانه مناسب بگیرم یا عشقم به من بله بگوید یا بازنشسته شوم آن موقع میتوانم خوشحال باشم.» ولی وقتی به خواستهها و آرزوها رسیدیم یک چیز دیگر میخوایم. رضایت نهایی و اغنای کامل که گودو قرار است به ما بدهد هیچوقت از راه نمیرسد.
با همه این تفاسیر فلسفی هیچ چیزی در نوشته ساموئل بکت قطعی نیست. زمانی گفت کلمه کلیدی نمایشنامههای من «شاید» است. ممکن است بزرگترین دستاورد ساموئل بکت تصویر بدبینانه از آینده نباشد بلکه نوعی حیرت و سردرگمی باشد. ترک این دنیا در مقام حیرت پاسخ شایستهای است. ما هم منتظر چیزی هستیم که نمیآید. اطمینان ،شفافیت، معنا و قطعیت حتی به معنای تاریکش وجود ندارد. بکت به طور غریزی استاد صحنه بود.
نمایش بعدیاش یعنی آخر بازی در سال ۱۹۵۷ تصویر ماندگاری از آدمها در سطل آشغال به ما میدهد. بیرون اتاقی که داستان در آن میگذرد همهچیز مرده و رنگ باخته است. ویرانی آخر زمانی که به طور اضطراری دارد بحران زیست محیطی زمانه را به چشم میکشد. هرچند کمدی سیاه ادامه پیدا میکند اما حتی ارزشها و معناهای انسانی میان تهی شده است. یک شخصیت انگار در پاسخ به آنهایی که این را یک اثر صرفا فلسفی میدانند میگوید: معنی داریم. من و تو معنی داریم آره. جون عمهمون.
هرچقدر کار ساموئل بکت بیشتر گرفت، نثر و نمایشنامههایش فشرده و فشرده تر شد. نمایشنامهها اغلب روی یک تصویر قوی متمرکز شدند. «زنی که تا کمر در شن دفن شده است – کتاب روزهای خوب.» «یک مرد و دو زن که در خاکستردونی برزخی گیر کردهاند و درباره مثلث زناکاری وراجی میکنند – کتاب بازی.» «یک دهان زیر نور صحنه به روایت سوم شخص داستان میگوید و از واژه من وحشت دارد. کتاب من نه.»
ساموئل بکت آثار هنریای به ما میدهد که باید تجربه کرد. نه فقط یک ایده یا درس اخلاقی بلکه ما را میبرد تا پیچیدگی شرایط مدرن که در آن تسلیهای سنتی اعتقاد به مشیت الهی یا امید به پیشرفت تمدن با توحش جنگ و نسلکشی نابود شده است، ببینیم. کارهای بکت شداید انسانی را نشان میدهد که لحظههایی از مهر به هم نوع و شفقت و کمدی سیاه در آن هست.
به علاوه نوشتههای او نهایت وجدان، دقت و صحت هستند و نظم و نسقی در آشفتگی متنهای او وجود دارد. چیزی مانند یک جور آرامش زمستانی خودش را نشان میدهد، یک ساختار متین و موزون. این دستاورد هنری ساختارگرا است که اجازه میدهد ما در آثارش این وقار شکننده و ضروری را دوست داشته باشیم.
بخش اصلی این مطلب، متن یک ویدیو به نام «ساموئل بکت» است که توسط وبسایت مدرسه زندگی – The School of Life در یوتیوب منتشر شده است. این محتوا توسط ایمان فانی ترجمه و در کانال مدرسه زندگی فارسی نیز قرار داده شده است.
نظر شما در مورد ساموئل بکت چیست؟ چه چیزی در کتابهای او وجود دارد که شما را جذب میکند. لطفا نظرات خود را پیرامون زندگی و آثار ساموئل بکت با در آناناب با ما در میان بگذارید.
تعدادی از اشعار ساموئل بکت
ساموئل بکت(می آیند)
می آیند
ناهمانند و یک سان
با هر کدام شان چیزی ناهمانند و یک سان
با هر کدام شان غیاب عشق، ناهمانند
با هر کدام شان غیاب عشق، یک سان
پی نوشت: ترجمه ی این اثر از متن انگلیسی ترجمه شده توسط شخص بکت از متن اصلی فرانسوی اثر انجام شده است.
ساموئل بکت(که میتواند)
که میتواند
حکایت این پیر مرد را روایت کند؟
چه کس غیاب را وزن میکند؟
که میخواهد
به وجب
حجم نیاز و اندوه جهان را اندازه کند؟
یا به دور هیچ
در واژه ها حصار کشد؟
ساموئل بکت(طریقی کوتاه در انداز)
پس طریقی کوتاه در انداز
از میان این زباله ها
به هر آن کجا که
همه تاریک و بی تمنا
بی شرح و بی الفاظ
بی حس و بی نیاز
از این گنداب
طریقی کوتاه تر در انداز
به جایی که به یک نگاه
سرچشمه هویداست
ساموئل بکت(گور زاد)
گذران سال های آموختنی که بر باد می رود
شهامتی برای سال ها سرگردانی
درون دنیایی که مودبانه روی می گرداند
از خام دستیِ آموختن
پی نوشت: برگردان این شعر از متن اصلی انگلیسی انجام شده است.
ساموئل بکت(چهارشعر)
اولین: دی یپ
باز همان جزر واپسین
سنگریزههای مردهی ساحلی
بازگشت و سپس پلهها
به سوی شهر نورانی
دومین:
مسیرم در شن-باد است
میانِ سنگریزهها و تل-ماسه
باران تابستانی بر زندهگییم میبارد
بر من، بر زندهگییم که به یغما میرود، که از من میگریزد
بر انجاماش بر سرانجاماش
آرامشِ من در آن جایی است که مِه پس میرود
در آن زمانی که توانم بازایستاد از گامنهادن
بر این درگاهیهای جایشان چه طولانی در تغییرو زیستن در فضای دری
که باز و بسته میشود.
سومین:
بی این جهان چه خواهم کرد؟ بی رغبتی به دانستن، بی صورتی برای بازشناختن،
در جایی که بودن به جز لحظهیی نمیپاید، جایی که لحظه درآن
نادانییش از سرکردن با فقدانِ این موج را
به خلأ سرریز میکند، جایی که بدن و سایه در آن
عاقبت با هم غرق میشوند
بی این سکوت چه خواهم کرد؟ جایی که میمیرند در آن زمزمهها،
دمزدنها، دیوانهگیهای رو به سوی یاری، رو به سوی عشق،
بی این آسمانِ فرازندهی
بر فرازش شنِ شکسته
چه خواهم کرد؟ دیروز و پریروز چه کردم؟
از دریچهی مات به بیرون مینگرم و دیگری را میجویم
سرگشتهیی را شبیه به خویش، چرخان به گردِ خویش، دور ازتمامیی زندهگان
در جوی متشنج
میانِ بیصداییی صداهایی
که سکوتام را از خویش میانبارند.
چهارمین:
میخواهم که عشقام بمیرد.
و باران بر گورستان باریدن گیرد.
بر گورستان و بر من که از خیابانها میگذرم
سوگوارِ اولین و آخرین کسی که به من عشق میورزد.
پانوشت:
ترجمهی این چهار شعر از متن ترجمهی انگلیسیی شخصِ بکت از متنِ فرانسوی انجام شده و با مقدمهی شاهین کوهساری در ماهنامه شبکه آفتاب شماره ۱۵ (بهمن ۱۳۹۲) به چاپ رسیده است.
Dieppe: بندرگاهی در شمال فرانسه در ساحل کانل مانش، محلی که عمومن از آن کشتی هایی مردم و خودروها را به بندر نیوهاون Newhaven در جنوب انگستان می برند.
انتهای این مقاله را با جملات و سخنان کوتاه فلسفی آموزنده و زیبای ساموئل بکت تکمیل میکنیم.
مراقب مردنم نخواهم بود . این کار همه چیز را ضایع می کند
جملات فلسفی ساموئل بکت
دیگر به سوالی جواب نمی دهم.حتی سعی می کنم دیگر از خودم هم سوال نکنم
مدتی را که انتظار می کشم برای خودم داستان خواهم گفت . اگر بتوانم
نه از آن جور داستان هایی که تا به حال بوده . والسلام.نه زیبا خواهد بود نه زشت . آرام خواهد بود
دیگر در آن ها زشتی یا زیبایی یا هیجان نخواهد بود . تقریبا فاقد حیات خواهد بود . مثل گویند ی آن ها
جملات قصار ساموئل بکت
طولی نکشید که دیدم توی تاریکی تنها هستم
برای همین است که شوق بازی را کنار گذشتم و برای همیشه خودم را سپردم به بی شکلی و بی حرفی
به حیرت بدون کنجکاوی . به تاریکی . به سکندری خوردن های طولانی
با دست های گشوده . و پنهان شدن.این است شوقی که تقریبا یک قرن است که هرگز نتوانستم از آن جدا شوم
جملات آموزنده ساموئل بکت
معمولا نمی دانستم کجا میروم . ولی می دانستم که می رسم . می دانستم که این جاده ی بن بست دراز به آخر می رسد
جملات ارزنده ساموئل بکت
روشنائی درخشان لازم نیست . برای اینکه آدم در بیگانگی زندگی کند فقط یک فتیله کافی است . به شرط اینکه صادقانه بسوزد
جملات حکیمانه ساموئل بکت
پس من راه خودم را خوب نمی شناخته ام
در نوعی اغما زندگی کرده ام
برای من فقدان هوشیاری هیچ وقت فقدان مهمی نبوده است
جملات کوتاه ساموئل بکت
من ادعای هشتاد سالگی دارم
اما نمی توانم این را ثابت کنم. شاید فقط پنجاه ساله یا چهل ساله باشم
از وقتی که حساب آنها را داشته ام قرن ها می گذرد
سال های عمرم را میگویم
جملات ارزشمند ساموئل بکت
به پشت دراز می کشم . گونه ام روی بالش است
فقط کافی است چشم هایم را باز کنم تا دوباره آغاز شود
آسمان و دود بشریت
سخنان حکیمانه و زیبای ساموئل بکت
همه ی حواسم بر ضّد من برخاسته اند
همه ی حواسم. من . تاریک و خاموش و پوسیده
برای آنها طعمه ی به درد خوری نیستم
جملات زیبای ساموئل بکت
من از صدای خون و نفس فاصله زیادی دارم . محصورم
از رنج هایم حرف نخواهم زد
میان آنها سخت قوز کرده ام و چیزی حس نمی کنم
همانجا ست که می میرم . در حالی که برای جسم ابلهم ناشناخته می مانم
سخنان زیبای ساموئل بکت
حس می کنم تاریکی قدیم انبوه می شود . و انزوا پیش می آید
انزوایی که به یاری آن خودم را می شناسم و بانگ آن نادانی را می شنوم که شاید عالی باشد
اما بزدلی محض است
جملات عالی ساموئل بکت
مختصر تاریکی فعلا اهمیتی ندارد
آدم درباره اش فکر نمی کند و پیش می رود. اما من می دانم تاریکی یعنی چه
انبوه میشود غلیظ می شود . بعد یک دفعه منفجر میشود و همه چیز را غرق می کند
جملات بینظیر ساموئل بکت
هیچ چیز واقعی تر از هیچ چیز نیست
جملات سنگین ساموئل بکت
مثل اینکه به محراب پناه ببرم به سوی تاریکی هایم می گریختم
به دامن او که نه میتواند زندگی کند . نه زندگی دیگران را تحمل کند پناه می برم
جملات ناب ساموئل بکت
در راهرو های قطار زیر زمینی و تعفن آدم های ذله ی این راهرو ها که از گهواره تا گور می شتابند تا در وقت مناسب به جای مناسب برساند
جملات حیرت انگیز ساموئل بکت
حالا این من . منی که همیشه فکر می کردم چروک خواهم خورد
چروک خواهم خورد . بیشتر و بیشتر تا اینکه بالاخره بتوانم تقریبا در یک جعبه ی کوچک جواهر مدفون شوم
دارم اینطور آماس می کنم
جملات آرامش بخش ساموئل بکت
آخرین سفرم به اعماق تالار های دراز مانوس
با خورشید ها و ماه های کوچکم که در بالا می آویزمشان . و جیب هایی پر از ریگ به منزله ی آدمیان و فصل هاشان
اگر بخت یاری کند . آخرین سفرم خواهد بود
آنوقت به اینجا بر خواهم گشت . به خودم بر خواهم گشت
به هر معنی که بگیریم . و دیگر خودم را ترک نخواهم کرد
دیگر از خودم چیزی را که ندارم نخواهم خواست. یا شاید همه ی ما برگردیم
با وحدتی مجدد برگردیم . بی جدایی . بی آنکه جاسوسی یکدیگر را بکنیم
به این آغل کوچک پلید برگردیم . آغلی سراسر کثیف
با طاقی گنبد مانند که انگار آن را توی عاج تراشیده اند
توی یک دندان کهنه ی پوسیده
جملات آرام کننده ساموئل بکت
شاید من از آسمان شبانه چیزی بهتر نیافته باشم که بتواند مرا از این مکان دور کند
آسمانی که در آن هیچ اتفاقی نمی افتد در صورتی که پر از هیاهو و خشونت است
سخنان زیبای ساموئل بکت
با ونگ ونگ به دنیا آمدن . اما در موقع مرگ حتی توانایی خر خر کردن هم نداشتن
راستی که زندگی چقدر قدرت اعتراض را ضعیف می کند
سخنان بی نظیر ساموئل بکت
ترس افتادن سرچشمه ی بسیاری از حماقت هست
سخنان سنگین ساموئل بکت
چشم های خسته از بیم در هنگام آخرین دعا . که سر انجام دعایی واقعی است
دعایی که خواهنده ی هیچ چیز نیست . با بیچارگی روی همه ی چیزهایی که زمانی دراز طلب می کرده اند درنگ می کنند.
و در این موقع است که اندک نفسی از فیض به آرزوهای مرده جان دوباره می دهد و در جهان خاموش زمزمه ای به وجود می آید
و انسان را برای این که خیلی دیر نومید شده است
با مهر سرزنش می کند
جملات زیبا فلسفی و آموزنده ساموئل بکت
گاهی فقط باید لبخند بزنی و رد شوی . بگذار فکر کنند نفهمیدی
آغوش
خودم را در آغوش گرفته ام . نه چندان با لطافت . نه چندان با محبت . اما وفادار
عاقلانه ترین کار
لحظه ای میرسد که آدم از همه چیز دست میکشد . چون عاقلانه ترین کار همین است
جملات ساموئل بکت درباره تنهایی
تنهایی از معدود لذت هایی است که نمیتوان با دیگری تقسیمش کرد
با من بمان
به من دست نزن . از من سوال نکن . با من حرف نزن . با من بمان
چین و چروک
فریادهای زده نشده یواش یواش چین و چروک روی صورت میشوند
مطالب مرتبط:
ده جمله فوق العاده از ساموئل بکت
ست گادین در کتاب مهره حیاتی
نکات طلایی از کتاب پاک سازی آگاهی
۱۰ نکته خیلی جذاب از کتاب اثر مرکب
منابع:
کافه بوک
خانهی شاعران جهان
برچسب ها:
آموزش فارکس قسمت پنجماز رویای زیبایی تا زنان معمولیاستخوانهای اکو و دیگر تهنشینهااشعار ساموئل بکتبا من بمان ساموئل بکتبیشتر سیخونک تا اردنگیتعدادی از اشعار ساموئل بکتجملات آرام کننده ساموئل بکتجملات آرامش بخش ساموئل بکتجملات حکیمانه ساموئل بکتجملات ساموئل بکتجملات ساموئل بکت درباره تنهاییجملات سنگین ساموئل بکتجملات عالی ساموئل بکتجملات فلسفی ساموئل بکتجملات کاربردی از ساموئل بکتچهارشعر ساموئل بکتچین و چروک ساموئل بکتدر انتظار گودوده جمله فوق العاده از ساموئل بکتساموئل بکتساموئل بکت آنانابساموئل بکت چه کسی است؟ساموئل بکت طریقی کوتاه در اندازساموئل بکت که میتواندساموئل بکت کیست؟ساموئل بکت گور زادساموئل بکت(چهارشعر)ساموئل بکت(می آیند)سخنان زیبای ساموئل بکتسخنان ساموئل بکتعاقلانه ترین کار ساموئل بکتمدرسه سلطنتی پرتورا
دیدگاهتان را بنویسید